فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۵

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت¹⁵

کوک : دیدی چقدر پرو عه ؟
ات : آره رو اعصابم هست
کوک : مرسی که حواست هست . دلت درد نمیکنه ؟
ات : یکم ولی مهم نیست
کوک : باشه خوب بخوابی شب بخیر
ات : شب بخیر
ات رو بغل کردم بعدم اومدم بیرون
( یک هفته بعد )
ویو ات *
یک هفته گذشت و اون زنیکه امروز صبح رفت .
کوک : هوفففففف بالاخره رفت ات بیا بریم یکم دور دور
ات : نمیتونم حوصله ندارم
نشسته بودم روی مبل و تلوزیون میدیدم ولی احساس میکنم حالم خوب نیست هوففف
کوک : ات حالت خوبه؟ تو اون هفته پریود بودی الانم هستی ؟
ات : نه نیستم فقط شکمم درد میکنه
کوک : بیا اینجا ببینم
دراز کشیده بود روی مبل بلند شدم با پتو اومدم پیشش تا خواستم بشینم پاهام سر شد چرا احساس میکنم خودمو خیس کردم . آخرین چیزی که شنیدم صدای کوک بود/
با نور خورشید چشام رو باز هوففف سرم درد میکنه توی بی_بیمارستان بودم داشتم همه جارو دید میزدم که چشمم خورد به کوک که دستم گرفته بود سرش و گذاشته بود روی تخت و خوابیده بود
ات : کوک بیدار شو
کوک یهو مثل برق زده ها بلند شد
کوک : اههه بیدار شدی
دکتر رو صدا زد و اومد چکم کرد بعدم چند تا سئوال ازم پرسید ( علامت دکتر +)
+ خب خانم ات یه مریضی داخل بدنشون دارن
تا اینو گفت کوک چشماش درشت شد

از اونجایی که خیلی کرم دارم فعلا میخوام بزارمتون تو خماری
بای باییییی
دیدگاه ها (۱۳)

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۶

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۷

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۴

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۳

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۳

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۹

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط